از می لعل لب و نوش دهانت مستم


وز شکر خنده و تقریر و بیانت مستم

مستی من ز لب لعل تو امروزی نیست


سالها شد که ز صهبای لبانت مستم

نه همین مستیم از دیدن روی تو بود


بل زیاد تو و از نام و نشانت مستم

تو گرم روی نمائی و گرم ننمائی


کز پی عشق نهان در دل و جانت مستم

نگهی جانب من گر فکنی ور نکنی


که من از غمزهٔ خونریز نهانت مستم

گر ترا هست دهانی و میانی ور نیست


که من از ذکر دهان فکر میانت مستم

فیض هرگاه که از دوست سخن میگوئی


از می روح فزای سخنانت مستم